دور از جان همه ما و شما؛ دور از وجود این خاک و مرز و بوم و حتی آسمان آبیاش؛ ولی فرض محال که محال نیست. فرض کنید آن ترامپ نجس ناپاک و حیوانصفت نه، یکی شبیه او در پنج سال اخیر رییسجمهور این مملکت بود، بااین فرض...
دور از جان همه ما و شما؛ دور از وجود این خاک و مرز و بوم و حتی آسمان آبیاش؛ ولی فرض محال که محال نیست. فرض کنید آن ترامپ نجس ناپاک و حیوانصفت نه، یکی شبیه او در پنج سال اخیر رییسجمهور این مملکت بود، بااین فرض...
واقعا هیچ کاری نشدنی نیست، تاکید میکنم هیچ کاری؛ البته منظورم کارهای معقولی است که در حوزه ممکنات طبقهبندی شود. این ما هستیم که تصمیم میگیریم کاری را انجام دهیم یا نه؛ و اگر اراده نکنیم، آسانترین کارها هم غیرقابل انجاماند. همین اراده و عزم انقلابی و مومنانه، موجب شد تا پس از پنج سال، یکی از کارهای بزرگ و به گفته خیلیها نشدنی انجام شود و بزودی...؛ منتظر EIGHT باشید.
اگر هواداری ها و دنباله روی ها، خروش ها و سکون ها، انتخاب ها و بی اعتنایی ها و حرکت های اجتماعی ملت خلاف مشی و منش امام باشد، صورت همه مان سرخ می شود... صورت هرکس که جزو ملت است.
و خدا کند که از سیلی های پیش رو درس بگیریم.
«امام تعبیر رایجی داشتند، مکرّر در مواردی میگفتند: «اسلام سیلی خواهد خورد»، اگر راه را عوض کردیم، ملّت ایران سیلی خواهد خورد، اسلام هم سیلی خواهد خورد.»
امام خامنه ای
قبل از هوادارای، قلب و فکرمان را هواگیری کنیم.
وگرنه هوای نفس، آخرت و دنیامان را به باد میدهد...
دم انتخابات حواس مان به ایمان مان باشد
همین.
بیایید با هم داستانی را تصور کنیم که هر روز برای هزاران انسان رخ می دهد. فرض کنیم که مردهایم و مراسم ختم و ارتحال ما با بهترین کیفیت و جمعیتی مثال زدنی برپا شده و پس چهل روز ناله و سیاهپوشی، همه رفتهاند سر خانه و زندگیشان. الان اوضاع دنیا را چطور تصور میکنید؟ آیا جایی به هم ریخته؟ آیا خللی در کارکرد عالم ایجاد شده؟ آیا یک کشور یا استان یا یک شهر یا حتی یک محله احساس کمبود میکنند و هرلحظه آرزو میکنند که کاش ما در بند حیات بودیم آنها بی «مــا» نمیشدند؟
هر زمان که روز و ماه و سال جدیدی فرا میرسد، بازهم حس میکنی که انگار این کلمات را برای زمان حال به تو گفتهاند.
روزگار و آدمها و آقاها و آقازادهها همهشان نوبهنو عوض میشود، اما انگار این کلمات سنت روزگار شده.
وقتی حرفها برای خدا باشد، تاریخ انقضا ندارد.
معمولا برای همه ما اتفاق میافتد که وقتی به حرم معصومین میرویم، فقط چیزی میخواهیم، تنها به دنبال مطالبه و گرفتن هستیم. ولی با خدا حرف میزنیم، فقط طلب میکنیم و اگر حس کنیم که مطالباتمان از سوی خداوند بزرگ و بلندمرتبه به تمام و کمال پرداخت نشده، ممکن است دعوا و مرافعه هم راه بیندازیم. از لحظه دنیا آمدن و خصوصا زمانی که پدر و مادر را محل تحقق خواستههامان میبینیم، هرچه بیشتر به ما محبت کنند، بیشتر طلب میکنیم. از نظام و حکومت هم که ذاتا و تا ابد طلبکار خواهیم بود، نسل اندر نسل. واقعا ما اینقدر طلب داریم؟ همه میدانیم که هرچه پول بدهیم، همانقدر آش میخوریم؛ ولی براستی این همه «طلب» براساس کدام حق یا کدام «پرداخت» ایجاد شده؟
... و عمده این است که هواهاى نفس از بین برود؛
انسان در طول عمر مبتلاى به این هواى نفس است که محتاج به ریاضت است؛
و من که گوینده ام موفق نشدم به این عمل؛
و من امیدوارم که ملت ایران و همه مسلمانان دنیا یک تحولى پیدا کنند در این سال نو که براى خدا کار کنند.
براى سلطه خودشان نباشد، براى پیروزى خودشان نباشد، براى هواهاى نفسانى نباشد؛
و خداوند ان شاء اللَّه همه را توفیق بدهد که در راه خداى تبارک و تعالى مجاهدت کنند؛
و ان شاء اللَّه این روز بر همه مبارک باشد، و خداوند همه مسلمین را با هم متفق کند در مقابل کفر جهانى.
«در انتخاب رهبر آینده، ملاحظهی خدا را بکنید. احتمال اینکه این دورهای که تازه شروع خواهد شد، مبتلا بشود به این آزمایش، احتمال کمی نیست؛ آن وقتیکه بنا است رهبر انتخاب بشود، ملاحظات و رودربایستیها را کنار بگذارند؛ خدا را در نظر بگیرند، وظایف را در نظر بگیرند، نیاز کشور را در نظر بگیرند؛ بر این اساس رهبر انتخاب بشود؛ مهمترین وظیفه به نظر ما این است؛ مراقبت کنند»
در مقطعی از عمرم فرصتی شد تا با پیرمردی خوشدل و خوشگل و خوشسیرت آشنا شوم. پیرمردی که عاشق امیرالمومنین بود و زندگیاش را حول این محبت تعریف میکرد. در اثر انس با این بنده دوستداشتنی خدا، نکتهای دیدم که ابتدا به چشمم عجیب میآمد و با کمی دقت، پاسخش را یافتم؛ پاسخی که میتواند هشداری باشد در زندگی فردفرد ما...