معمولا ما در طول عمر به افرادی برمیخوریم که اصطلاحا عتیقهبازند؛ اشیاء قدیمی را بیش از نو دوست دارند و این محبت، گاهی به افراط میرسد و کاربرد یک جنس فرسوده و غیرقابل استفاده را بر محصولی مطلوب و خوب ارجحیت میدهند و حاضر نیستند قبول کنند که هر چیزی درطول زمان باید مورد بازنگری قرار گیرد و کاربردش با نیاز روز انسان متناسب شود، وگرنه دیگر آن وسیله درخدمت بشر نیست و تنها دلمان را خوش کردهایم به چیزی قدیمی و شاید ناقص و ناکارآمد. نمونههای زیادی را میتوان برای این موضوع ذکر کرد:
مثلا یک علاقهمند به خودروهای قدیمی، ممکن است حاضر نباشد خودروی شخصیاش را بهروز کند، حتی اگر مصرفش بالا باشد و سرعت یا اطمینان کافی را برای رفتن در جاده و بزرگراه به او ندهد. اذعان می کنید که این کار خلاف عقل سلیم است.
یا کسی که در رایانه شخصیاش، با نسخه قدیم یک سیستمعامل یا نرمافزار تخصصی خو گرفته و از آن دل نمیکند؛ مقاومت میکند در برابر پیشرفت دانش بشری و طبعا عقل سالم و سیال و روبهرشد بشر، او را عقبمانده و ناکارآمد خطاب خواهد کرد.
این مثالها را زدم که به داستان آن پیرمردی برسم که دوستش داشته و دارم و توفیق آشنایی با او در مقطعی از زندگی نصیبم شد و سیرهاش درسی عبرتآموز به من داد. پیرمردی که محبت وافر به امیرمومنان، بر در و دیوار خانهاش نقش بسته بود و ذکرش علی بود و دعای کمیل علی. اما بعد از کمی دقت، آنچه تعجب مرا برانگیخت، این بود که از حدود 40 فرزند و نوه و نتیجه، علیرغم اینکه همه به تعبیر امروزیها خوب بودند و متشخص، ولی تقریبا هیچکدام راه او را نرفته بودند و بعد از او، اثری از این راه و منش دینمدارانه نمیماند.
با او مانوس شدم و در پیرامونش دقت کردم تا فلسفه این واقعه را بدانم و بفهمم که نتیجه حدود 90 سال زندگی او، چطور کمترین تاثیر را بر نزدیکترین اطرافیانش داشته و چرا نسل دوم و سوم چهارم او، راهی دیگر را برگزیدهاند. با دقت، دانستم که پیرمرد واقعی داستان من، محبتش به مولا و امامش برقرار بود و مستدام؛ و این محبت، محبتی بود که روزآمد نشده بود. محبتی که تجلی آن در زندگی امروز و شرایط متفاوت زمانه تعریف نمیشد و همه جلوه این عشق، در تداوم ذکرها و ادعیه وارده از وجود نازنین علی (علیهالسلام) خلاصه میشد. محبت پیرمرد به سمت امامی بود که در زمان ما نه امر میکند و نه نهی، نه عزل میکند و نه نصب، هیچ جلوهای از جلال آن امام شهید متجلی نمیشود و هرچه هست، جمال است؛ طبیعی است چنین امام و مرشدی محبوب خاص و عام است.
آنان که انقلاب اسلامی را با تمام جوانبش درک نکردند و به امام راحل و امام حاضر التزام عملی و عاشقانه نورزیدند، نسخه سیستمعاملشان مال 1400 سال قبل است و بروزرسانی نشده. چنین نسخهای، نرمافزار نسل امروز را نمیپذیرد و جوان قرن 14 خورشیدی، این نسخه قدیمی دین را بمانند یک دین کلیسایی میبیند که در آن، خدا قاب شده و بر دیوار است که اگر یکشنبهها فرصت شد، به او سری میزند. دینداران غیرانقلابی که نمونهای از آن ذکر شد، دستورات روزمره و تکالیف اجتماعی را از ولیامر دریافت نمیکنند و مفهومی متفاوت با حقیقت اسلام ناب را به عنوان مکتب و شریعت پذیرفتهاند. در این نظام فکری، ولی آمر و ناهی وجودندارد، ولایت پذیری تعریفی نشده و تمرین انتظار برای ظهور و تلاش برای زمینهسازی و سربازی حضرت ولیعصر (ارواحنافداه) معنایی ندارد.
آری... دین پیرمرد بهروز نشده بود و فرزندانش، این نسخه قدیمی را در همان حد آموخته بودند. بهراستی چه تعداد از ما نسبت به واجب بودن این تربیت انقلابی توجه کافی داریم؟ چقدر میدانیم که تربیت دینی روزآمد، تربیتی است که اگر ولیامر فرمان جهاد در سوریه و عراق و لبنان صادر کرد، در لحظه از دنیا دل بکنیم و دستور را اجابت کنیم؟ چقدر توجه داریم که اگر الان با امام حاضرمان تمرین ولایتمداری و ولایتپذیری نکردیم، در گاه ظهور تضمینی بر پذیرش ولایت امام موعود بشر نیست.
- ۹۴/۱۲/۰۶
الله یهدی من یشاء
خب فکر میکنم در مورد حاج احمد آقا بود قسمت اول این مطلب که اگه درست باشه باید گفت اونموقع کسایی هم که دور و برش بودن عمدتاًجوون بودن و بعضاٌ به روز و بعبارتی آپدیت. راستش این چیزیه که آدم تو اطرافیان نزدیک خیلی از بزرگان و علما و عرفا میبینه انگار هر چی به خورشید نزدیکتر باشی نورش چشمت رو کور میکنه و مجبور میشی اونقدر ببندی چشم رو و روی پلک فشار بیاری که یک عمر فکر کنی تو تاریکی مطلقی و چراغ ناچیزی هم نزدیکت نیست دیگه از امام بزرگتر تو قرن گذشته نداشتیم که. مردی که از دورافتاده ترین جزایر هم عشاق سینه چاک داشت و تو بیت خودش امروز........
قسمت زیادی از این پست رو می پسندم ولی شدیدا معتقدم که هدایت رو خداوند باید روزی بندگانش کنه