معمولا برای همه ما اتفاق میافتد که وقتی به حرم معصومین میرویم، فقط چیزی میخواهیم، تنها به دنبال مطالبه و گرفتن هستیم. ولی با خدا حرف میزنیم، فقط طلب میکنیم و اگر حس کنیم که مطالباتمان از سوی خداوند بزرگ و بلندمرتبه به تمام و کمال پرداخت نشده، ممکن است دعوا و مرافعه هم راه بیندازیم. از لحظه دنیا آمدن و خصوصا زمانی که پدر و مادر را محل تحقق خواستههامان میبینیم، هرچه بیشتر به ما محبت کنند، بیشتر طلب میکنیم. از نظام و حکومت هم که ذاتا و تا ابد طلبکار خواهیم بود، نسل اندر نسل. واقعا ما اینقدر طلب داریم؟ همه میدانیم که هرچه پول بدهیم، همانقدر آش میخوریم؛ ولی براستی این همه «طلب» براساس کدام حق یا کدام «پرداخت» ایجاد شده؟
تحلیل و شناخت اینکه این روحیه مطالبه گری یک سویه از کجا آمده، ربطی به این مجال کوتاه ندارد. موضوع این است که آیا واقعا حق چنین نوع زندگی به ما داده شده؟ زندگیای که در آن خواسته و ناخواسته همه را وسیله رشد خود بدانی و به همه امر و نهی کنی که خواستههایت را بسته به توان و قدرتشان برآورده کنند. شاید همین نگاه ماست که در قیامت بهت زدهمان میکند. مثلا انتظار نداریم خیلی از کارهامان، گناه باشد و نوشته شود، چون در درون خود به کسی چنین حقی را ندادهایم. اما ناگهان در محشر با طوماری از اعمال ریز و درشت مواجه میشویم و از تعجب چیزی نمانده سنگکوب کنیم؛ همهمان به زبان میآییم که «لایغادر صغیره و لا کبیره إلا أحصاها». شاید بخاط همین نگاه غلط است که خداوند برای آنکه به ما اثبات عینی کند که گنهکاریم و پراشتباه، تمام اعضا و جوارح ما را به شهادت فرامیخواند و همه در مورد ما به سخن میآیند؛ وگرنه دیوار حاشا بسی بلند است و کسی خودش را به خدا بدهکار نمیداند؛ حتی بعضی از ما بخاطر چند عمل به ظاهر خوب و شاید با نیت ناخالص، همیشه خود را بزرگ و عاقبت بهخیر میپنداریم و بهشت را هم حق خود بدانیم؛ (که شخصا بارها با چنین افرادی متوهمی مواجه شدهام).
قبول کنیم که فرهنگ زندگی و حتی فرهنگ دعا کردن و ارتباط مان با اهل بیت هم خراب است. اگر انسان از محضر کریم و بزرگی چیزی را که میداند حق او نیست بخواهد و نتواند بگیرد، دیگر با او قهر و دعوا که نمیکند؛ ولی ما همیشه از اهلبیت برای خواستههای دنیویمان طلبکاریم و این طلبکاری پایانی ندارد. اگر هم ندهند – به هردلیل که شاید مصالح خود ما یکی از آن دلایل باشد- ناراحت میشویم. این یعنی که گرفتن آن مطلب را حق مسلم خود و دادن آن را وظیفه قطعی طرف مقابل قلمداد کردهایم و بخاطر شکل نگرفتن این بدهبستان، ناراحتیم و شاید با بارگاه خدا و معصومین قهر هم بکنیم(!) و این دیگر اوج طلبکاری یکطرفه است...
امام امت در اوایل انقلاب جمله نهیبزنندهای دارند: «هی میگویند این انقلاب برای ما چه کار کرده؟ یک بار هم بگویید شما برای این انقلاب چه کردهاید؟»؛ که این نهیب امام راحل نشان از اوج نگاه غلط برخی احزاب و گروه ها یا حتی بعضی مدیران تا ابد طلبکار حکومتی دارد که نظام اسلامی را بدهکار مطلق جلوه داده و سعی داشتند مردم را در موضع مطالبهگری صرف قرار دهند.
چند سوال و پایان این سخن:
چند بار از خداوند خواستهایم که از ما چیزی بستاند؟
چند بار داشتههامان مانند جان و مال و آبرو را تقدیم پیشگاه خداوند کردهایم و پای اقدام رفتهایم؟ مثلا حاضر شده باشیم برای امر خدا یک نهی از منکر ساده کنیم و شاید برای خدا، حرف نامربوط یک آدم هرزه را هم تحمل کنیم؟
برای انقلابمان چه جانفشانیهایی کردهایم؟ چقدر از آبرو و مال خود گذشتهایم یا حتی خودمان را در معرض این پرداخت قرار دادهایم؟
چقدر حاضریم از همین داشته هامان برای خشنودی امام عصر بگذریم؟ یا مثلا شده در حرم مطهر امام هشتم، هدیهای به محضر امام تقدیم کنیم و سنت غلط طلبکاری مطلق را بشکنیم؟ آیا نمی شود اینگونه به دنیا و مناسبات معنوی آن نگریست؟
و قرآن به ما یاد داده که: «به نیکی نمی رسید مگر آنچه که دوست دارید انفاق کنید (بپردازید)» بیاموزیم که این خواستن و این پرداختن دو سره است و ما بیش از آنکه طلب داشته باشیم به انقلاب، به پدر و مادر، به اهلبیت و به خدا بدهکاریم.
- ۹۵/۰۲/۱۰